- شکر فشاندن (خُ شُ دَ)
شکرافشاندن. شکر پاشیدن. (یادداشت مؤلف) :
سنگست و سفال بر دل تو
گر بر سر او شکر فشانی.
ناصرخسرو.
، کنایه از شیرین زبانی کردن. (یادداشت مؤلف). گفتار شیرین و دلپسند بر زبان راندن. و رجوع به شکرافشانی وشکرافشان و شکر فشاندن شود
سنگست و سفال بر دل تو
گر بر سر او شکر فشانی.
ناصرخسرو.
، کنایه از شیرین زبانی کردن. (یادداشت مؤلف). گفتار شیرین و دلپسند بر زبان راندن. و رجوع به شکرافشانی وشکرافشان و شکر فشاندن شود
